دایانا هاشم نیادایانا هاشم نیا، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

♡دایانا♥جوجه♡♥ مامانی ♡♥و بابایی♡♥

دایانای من الان37 روزشه...هورااااا♡♡♡

دایانای من امروز سی و هفتمین روز زندگیشه دخترم دیگه داره بزرگ میشه...فداش بشم.توی این چند روز خیلی از نکات بچه داری رو یاد گرفتم و تجربه کردم.دلیل گریه های کوچولومو کاملا می فهمم.اگر خوابش بیاد تن صداش متفاوته اوونگ اوونگ همراه با غرغر.اگر گرسنه باشه دستشو میمکه.اگر پی پی کرده باشه-روی این مورد خیلی حساسه-بخودش میپیچه و گریه های بلند سر میده خلاصه مامان شدیم رفت...یه تیکه زمینم توی بهشت بنامم کردن♡★★★☆☆☆;-).بعد از شیر خوردن حتما باید اروغتو بگیرم چون همه شیر رو بالا میاری.مامان جون هر روز میاد دخترمو تمیز میکنه پودرمیزنه تا راحت بخوابی..دستش دردنکنه باید براش جبران کنی وقتی بزرگ شدی...خنده هاتو عاشقشونم.توی خواب قهقهه میزنی و توی بیداری بی...
29 بهمن 1393

حکایت خواب دایانا و موسیقی

امروز دایان من بدون پستونک و شیر خوردن اضافه خوابید اونم به لطف یه پکیج آهنگهای پیانو و پکیج آهنگهای آرامش بخش...دخترم مثل خودم علاقه زیادی به موسیقی های معروف جهان داره.حالا بازم برات پکیج جدید میگیرم دایانا گلی ...
23 بهمن 1393

عروسی

امروز دایانای من یک ماه و یکروزش شده....الهی دورش بگردم...دخترعسلم داره خانمی میشه واسه خودش امشب عروسی نوه خاله مامان-سعیدآقا و ویدا خانوم-دعوت بودیم اما بخاطر سردی هوا و امکان سرماخوردگی دایانا توی تالار از رفتن صرفه نظرکردیم.اخ ک چقد مامانی دلش عروسی میخاست.تازه هفته آینده هم عروسی نوه خاله اس ومن و دایان و بابایی خونه نشینیم ایشالا دایانم بزرگ بشه و باهم بریم عروسی♡♡♡ ...
23 بهمن 1393

اتفاقات یک ماهگی

امروز دختر گلم رو بردم پیش متخصص اطفال دکتر متقی پیشه واسه چکاپ ماهانه.خدا رو شکر وزنت عالی بود دخترم نهصد گرم اضافه کردی.واکنشهاتم عالی بود .خداروشکر با وجودی که از زمان تولدت زردی نداشتی امروز دکترت گفت هیچ اثری از زردی نداری و پاک پاکی اینا همش اثر خاکشیر و تخم شربتی و عرق کاسنی هست که مامان از هفته سی و شش بسفارش  ماما خانم صالحی مصرف کرد .خداحفظش کنه با تجویزش.تمام بچه هایی که با دایانای گل متولد شدن بخاطر زردی بستری کردن ولی دایانای گل من زردی نداشت ...خدایا شکرت....بعدشم رفتیم بهداشت و اونجام قد و وزنت اندازه گیری شد و توصیه های لازم رو دادن و برگشتیم خونمون
22 بهمن 1393

به امید خوب شدن دلت :'(

بمیرم دخترم برات که از شدت دل پیچه گریه میکنی باهر هق هقت مامانی بند بند وجودش بلرزه در میاد و دوست داره خودش رو فدا کنه تا تو درد نکشی الان بعد از کلی گریه روی پاهای مامان به ارامی خوابیدی بمیرم برات دختر قشنگم :'(....انشالا فردا که یکماهه بودنت تموم میشه دل درداتم تموم بشه.اینو از خدای خودم میخوام و تقاضا دارم ....که دلبرکم خوب خوب بشه.تامامان دلش نگیره از گریه هات.دوست داشتنی من خدا حفظت کنه برامون ...دوستت داریم پرنسس کوچولوی ما ♥♥♥♥
22 بهمن 1393

بیداری دایانا

دایانای من مامانی عزیز دلم بخواب الان در حال تکون دادن گهواره دخترمم خسته شدم مامان بخواب چشمات کاملا بازن ولی دخترم الان وقت خوابه بابایی هم طبق معمول خروپفش هواست مامانی هم خوابش میاد فردا نوبت دکتر و بهداشت داری چون پسفردا تعطیله باید فردا ببرمت...بخواب نازگلم...اخ جون خوابیدی نازدونه
21 بهمن 1393